شعر بسیار زیبای مسافر باران از سعیدعلی پور
شعر بسیار زیبای مسافر باران از سعیدعلی پور
ازدست خودم زاروپریشان شده بودم
درجسم خودم بودم وزندان شده بودم
رفتم که بچینم گل سرخ ازدل خونم
بادست خودم خاربیابان شده بودم
ازخیل رفیقان تظاهربه رفیقی
ازدوست وبیگانه گریزان شده بودم
شیطان درونم به زمینم ریخت ولی باز
افسوس فقط حضرت انسان شده بودم
یک شب دلکم راگل ختمی به خطا داد
افسرده ترین آدم تهران شده بودم
آن شب که دلم زمزمه می کردکه ای کاش
سرشارترازلحظه ی باران شده بودم
ازگندم ازسیب گریزان ولی افسوس
نادارتراز مفلس یک نان شده بودم
لعنت به طریق من تقلیدکن محض
ای کاش که باقلب مسلمان شده بودم
ای کاش که چون جدشماحضرت آقا
نان آور شب های یتیمان شده بودم
ای کاش که چون گوشه ی چشم ترآهو
ازدیدنتان ماه چراغان شده بودم
نقاره زدندوشب هجران شمابود
ای کاش که راهی خراسان شده بودم
شاعر : سعیدعلی پور
دیگر اشعار شاعران سایت عشق زیبا
شعر بسیار زیبای عشق سفرکرده از محمدعبادی(سالِکـــــــــ)
شعر بسیار زیبای تنهایی از نیما پارسا ( صبا )
شعرهای و دلنوشته های زیبا از سیدمحمد میری
اشعار کوتاه و دست نوشته های زیبا از مینا کاظمی