شعر بسیار زیبای طواف از رضا خدابنده
طواف *
در طواف او دلم عاشق پرستی می کند/
جان گرفتارش شده از خود گسستی می کند
فکر دیگر سر ندارم جز رسیدن وصل او/
می تپد تاب وتوانم حا ل مستی می کند
می زند هر دم به بالم رشد دیدارش تنم/
می رسد شاهپرک پرواز هستی می کند
می دهدجسمم به روز درخانه مستی درسرم/
شب شدن دلتنگ آن آوازه رستی می کند
شوق دیدارش دلم شمع فروزان گشته است/
نور ذوقش تا سحر در خود پرستی می کند
دور او هر لحظه من پرواز دارم روزوشب/
تا رسیدن دل به آن تن پیله بستی می کند
فکر دیگر من ندارم در لبم خوانی کنم /
ورد آن روز ازل چون وصل بستی می کند
هر طرف جویم که آثاری بیابم بهر او /
آنچنانم در طواف زا ن بت پر ستی می کند
این چه سودایست رسیدن حال خود بیخودکند/
جان و تن را در گذ شتن حال هستی می کند
عاشقی را نیست رضا در هر دلی لانه کند /
چونکه بد خواهی مرا هر لحظه سستی می کند
رضا خدابنده