شعر بسیار زیبای احوال ما از رسول قلی نژاد
من و یار و می ناب ،جامی از کهنه شراب
من برانداخته ام صورت خود را ز نقاب
من که در فعل شدم عاشق و مجنون دلش
تو تصور نکنی حال من است حال خراب
شایدم بسته شود چشم منم روی همه
چشم من نیست خمار بلکه بود عین شهاب
گر ببینی که من اینگونه شدم شیفته اش
آنچه می بینی تو از آب ،بود اصل سراب
من که با جام و می و یار عجین بوده ام
این تویی کار به دستت بدهد عطر گلاب
رسول قلی نژاد