شعر بسیار زیبای عشق سفرکرده از محمدعبادی(سالِکـــــــــ)
دردسفرکرده به یک واژه نیست
عشق سفرکرده به یک چاره نیست
بغض ودوصدگریه ی شبهای تار
مرحم آن گریه ی یک باره نیست
من به تسلای خودم باختم
من به تمنای خودم باختم
دودشدم.شعله شدم.سوختم
من به تماشای خودم باختم
گریه ی شب راکه خریدارنیست
بغض سحرراکه طرفدارنیست
زجه وناله به بیابان وکوه
شکوه به چاه راکه شنیدارنیست
خسته شدم عشق،مجالم بده
گوشه ی چشمی به نگاهم بده
ژاله واشکی نشاندی وبغض
ای بت عیار،سلامم بده
چون توبرفتی زدرون سوختم
تافته ی مرگ بافتم ودوختم
رسم مروت زکه آموختی
پتک شکایت به دلم کوفتم
یاکه بکن رسم مروت بجا
یاکه بزن تیرخلاصی به ما
مجروح درون تله بنهاده ای
ای وای ازاین همه ظلم وجفا
شاعر : محمدعبادی(سالِکـــــــــ)
دیگر اشعار شاعران سایت عشق زیبا
شعر بسیار زیبای تنهایی از نیما پارسا ( صبا )
شعرهای و دلنوشته های زیبا از سیدمحمد میری
اشعار کوتاه و دست نوشته های زیبا از مینا کاظمی
شعر بسیار زیبای عشق ما از محمد بزاز