شعر بسیار زیبای بغض از مریم صفری
از حسِّ بغض ابرهای تیره سرشارم..
قهرت کشیده خط باطل روی افکارم ،
من فکر می کردم که انسانی ولی انگار
باید از این خوش باوری ها، دست بردارم
می لرزم از ترس همینکه خانه ی دل را
ویران کنی، مدفون شوم، در زیر آوارم !
در حسرت تو جان دهم، هرگز نفهمی که
یک عالمه دردِ دل از این روزها دارم ..
خیلی شبیهِ یک رباطِ آهنی هستی!
از سردی دست تو گفتم، کردی انکارم
تقصیر من بوده از اول خواستم باشی،
لعنت به من، لعنت به تو، لعنت به اصرارم!
اصلا رهایم کن خیالی نیست می فهمی؟
چون جنس حوّایم به این تبعید ، ناچارم
هرچند پر بغضم از این افسانه ی تقصیر
اشکی به روی شانه ات، آدم! نمی بارم …
شاعر: مریم صفری
اشعار کوتاه ناب و زیبا از مژگان مهر
شعر زیبا یکی همیشه برای همیشه میمیرد از حسن درویشی
شعر زیبای هوای قلب من از سهیلا مولاوردی