شعر بسیار زیبای یار از مجتبی محمدیان
خواب دیدم که یارم نزد من بود
نشسته در برم شیرین سخن بود
تن سیمین و آن زلف سیاهش
به ابروی کمان چشم خمارش
چنان بندی زگیسو زد به پایم
که از شهد لبانش سست پایم
به آغوشش کشیدم از سر عشق
که لب را بر لبم بنهاد با عشق
شبی را تا سحر هم بسترم بود
تمام روح و جانم در برم بود
عجب خواب دل انگیزی نوشتم
زعشق یار شیرینم نوشتم
مجتبی محمدیان