شعر بسیار زیبای آرزوی پرواز از پرستش مددی
گل سرخی میان لاله زاری
ز عطـرش بلبلان در بیقراری
نسیمِ باد با او مهربان بود
برایِ بلبلان یک همزبان بود
بود زیبا نمایش های هستی
گل و گلواژه و این گل پرستی
نوایِ بلبلان پیچیده در باغ
و صدها یاسمن روییده در باغ
تمامِ بلبلان پر شور و مست اند
خراب آلوده و باده پرست اند
یکی بلبل پُر از اندوه و خسته
پَرش از جورِ این مَردم شکسته
به گل گفتا که من با روسیاهی
ندارم بهر خود ، یک سرپناهی
پَرم بشکسته ، پروازی ندارم
در اینجا من ، هم آوازی ندارم
تماِمِ بلبلان سرمست و شادند
مرا در بینِ خود راهم ندادند
بگفتا گل، اگر بال ات شکسته
منم تنهاترین ، تنهایِ خسته
بمان پیشم بخوان شعر و ترانه
که هیچ از غم نماند یک نشانه
و بلبل خواند با بانگ حزینی
که امروز ای گلِ زیبا چنینی
بگفتا گل ، قسم بر حرمت یار
که هستم تا ابد با عشق و دلدار
قسم خورد و ولی چند روز دیگر
فراموشش شد آن سوگند آخر
دوباره بلبل در خود شکسته
درِ شادی برویش گشته بسته
دلش در آرزوهایِ رهائی
سرابی شد در اندوه و جدائی
چنان افسرده ، سر بر زیرِ پر بُرد
نمُرد ، اما ز مُردن او بَتَر مُرد
چنین است گر نداری بالِ پرواز
نباشد در کنارت محرمِ راز
پرستش مددی